مرد ناراحت
_ آقا میشه ضبط رو کَمِش کنی
+ نه؛ خیلی ناراحتی پیاده شو
راننده زیر لب چیزهای نامفهومی میگوید.
مرد، سرش را به شیشه ماشین تکیه می دهد و به خیابان خیره میشود.
برای چند دقیقه فقط یک صدا از داخل ماشین به گوش میرسد…
_ دم همین مسجد پیاده میشم
ماشین، آرام کنار مسجد میایستد و مرد، کرایهاش را میپردازد.
صدای عبدالباسط از بلندگوی مسجد به گوش می رسد.
مرد از ماشین دور میشود و دسترویدست، کنار پلههای مسجد می ایستد…